ترنم یک ترانه از باغ آشتی زندگیمان

  این روزها حس می کنم زیباترین برگهای دفتر زندگیمو ورق می زنم . ...

این روزها هر دو مادربزرگ ها تون با ذوق و شوق دارن براتون  لباس می بافن .

من و بابایی حس می کنیم روز به روز داریم بیشترعاشقتون میشیم کم کم داریم احساس پدر و مادر بودن می کنیم و داریم بهتون انس می گیریم .

شب عید قربان به مامان بزرگ خبر دادیم که نوهاش دوتا هستن مامان بزرگ :اینقدر ذوق زده شده بود که نفس نفس میزد و دستش رو قلبش گذاشته بود واقعا براش شک بزرگی بود فیلم هم گرفتیم تا هم خاطره بشه و شماهم ببینید که با اومدنتون مامان بزرگ چه قدر ذوق زده شده البته سر من هم بی کلاه نموند یه مژدگانی دریافت کردم.                                                                 ازخوشحالی می گفت میخوام به همه زنگ بزنم بگم . میگفتش که دیدیدگفتم شما اینقدر صبرمیکنید بچتون دوقلو...

امروز بابایی شما روبرای اولین بارروصفحه مانیتور دیدو کلی ذوق کرد. ...

همیشه استرس داشتم و کلی قلبم تالاب و تولوب می کرد  که نکنه تو سونو مشخص بشه دو تا پسر دارم  چون فکر می کردم از پس تربیت و نگهداری دوتا پسر بر نیام معمولا هم که پسرها شیطون میشن و از دیور راست بالا میرن با این حال  همیشه به خدا گفتم هر چی صلاح میدونی دختر یا پسر بهمون بده و لی میدونی هر دومون دختر خیلی دوست داریم اگه صلاحت بود دختر بده فقط صحیح و سالم باشن تا اینکه امروز متوجه شدیم خدای مهربون دوتا دخمل سوگلی بهمون هدیه داده تو سونوگرافی هم خداروشکر همه چی سالم بود ومشکلی نبودو مشخص شد دفعه قبل اشتباه شده و شما در دو کیسه جدا از هم هستید ولی از یک جفت تغذیه می کنید . خیلی خوشحالم که دوتا تون همجنس هستید حتما دوستای خوبی برای ...

این روزها لگدهاتونو بیشتر حس می کنم مثل اینکه کم کم داره زورتون زیاد میشه

  لطفا نفص نفص تغذیه کنید اینطوری که من فهمیدم یکیتون کوشولوتره از اون یکییه اینطولی نمیشه ها لطفا به هم دیگه زور نگید دیگه من نالاحت میشم. ...